vrijdag 4 juni 2010

جامعه شناسی نخبه کشی « فرهنگ توحش » .

تمامی تاریخ ایران شاهدی است بر تجاوزهای متعدد و مدام به جان و مال مردم . گذشته از غصب و مال و اموال مردم ، ایران کشوری بود که در آن شاهان و شاهزادگان نه فقط به وسیله دشمنان بلکه توسط بستگان خود نیز به قتل می رسیدند و یا کور و اخته و ... می شدند . شمار شاهزادگان ساسانی که در حین شکار برای همیشه مفقود شدند یا به دست بستگان خود کور شده و به قتل رسیدند قابل ملاحظه است . در ایران بعد از اسلام و طی قرنهایی که به متحد شدن دوباره ایران در دوره صفوی انجامید ، همین سنت برقرار بود . تاریخ صفویان نیز سرگذشت بی پایانی است از قتل و کور کردن اعصای خاندان سلطنتی بگذریم از دیوانیان و مردم عادی . برای نمونه اسماعیل دوم به وسیله بستگانش به قتل رسید ، محمد خدابنده را کور کردند و عباس اول حتی یکی از پسران خود را سالم نگذاشته بود که بتواند به عنوان جانشینش بر تخت بنشیند . نادر شاه افشار ، غلام اسیر یکی از ایلات ، که بعدها به راهزنی پرداخت ، سپس سردار بزرگ و بنیانگذار سلسله افشار شد ، فرزند خود را در یک حمله عصبی کور کرد . آغا محمد خان قاجار ، شاهرخ را که به دست پدرش نادر شاه کور شده بود ، برای افشای محل اختفای گنجینه هایش چنان وحشیانه شکنجه کرد که به رغم اعتراف زنده نماند . خود آغا محمد خان در نوجوانی و در پیش شکست طایفه اش در جنگ با قبیله ایی دیگر اخته شده بود . هنگام فتح کرمان ، او آن قدر مردم آن شهر را کو و اموالشان را غارت کرد که عواقب مخربش هنوز گریبانگیر آن منطقه است . سلاطنین زندیه که سرانجام به وسیله اقا محمد خان سرنگون شدند ، بر خلاف افسانه رایج ، در برادرکشی و خیانت به اعصای خاندان خود مهارت بسزایی داشتند . دامنه این پدیده حتی به اواسط قرن نوزدهم میلادی هم میکشد . عباس میرزای ملک آرا پسر دوم و محبوب محمد شاه ، نزدیک بود در سن یازده سالگی به دست برادر بزرگش ، ناصرالدین که بعدها به تخت نشست به قتل برسد . عباس میرزا جان خود را مدیون مداخله سفرای مهم خارجی و دولتهای متبوعشان می داند . اما ضمنا اموال شخصی اش مصادره شد . و لوازم خانه اش را ماموران برادرش غارت کردند . سرنوشت اهل دیوان خود فصل بزررگ دیگری است . سرانجام دهشتناک وزیران اعظم ، مجدالملک یزدی ، خواجه شمس الدین جوینی « که خود در به قتل رساندن اولی سهیم بود » و خواجه رشیدالدین فضل الله به دست ایلخانان مغول چندان معروف است که احتیاج به توضیح ندارد . این در مورد فرمان شاه صفی مبنی بر قتل عام خیانت بار خاندان امام قلی خان نیز صادق است . همین طور سرنوشت وحشتناک حاج ابراهیم کلانتر ، اعتمادالدوله ! به دست فتحعلیشاه و نیز قتل قائم مقام و امیر کبیر به فرمان محمد شاه و پسرش ناصرادلین شاه ، قتل تیمور تاش و سردار نصرت الدوله و دیگران به فرمان رضاشاه پهلوی از جمله این موارد است . از این گذشته ، این واقعیت که ماموران دولت ، از وزیر اعظم تا درباریان را بدون اجازه قبلی و یا حتی برکناری از مقامشان در ملاعام فلک میکردند ، شاهد دیگری است بر الینکه نه تنها هیچ اشرافیت و شهروندی وجود نداشته بلکه هیچ گونه چارچوب قانونی و اصول سنتی در میان نبوده است . قضاوت اینکه از این امنیت چه ترواش کند با خود خواننده است . اما فراموش نشود که این امنیت برخاسته از متن فرهنگ جامعه ایران است و اگربد است و مشئوم و اگر مقصری دارد ، خود جامعه ایرانی است ... شاردن می نویسد : ایرانیان خیلی علاقه به دلالی دارند و دوست می دارند که کالا را بخرند و استفاده ایی گرفته بفروشند . از جمله عللی که برای فساد اجتماعی اورده اند ، یکی نیز این بود که ایرانیان که از غارت و چپاول کردن روزگار سپری کرده بودند ، در زمان قدرت گرفتن بی میل به رفتن به گرجستان نبودند . به دلیل اینکه مردم در آنجا مسیحی بودند ، و به عنوان کافر به سلطان صفوی این جواز داده میشد که به اموال و زنان و دختران آنها تجاوز کنند . در زمان صفوی ، ایرانیان مکرر به گرجستان لشکر کشیدند و صدها هزار اسیر از زن و دختر و پسر آن مردم را به ایران آوردند و فروختند . که این تعداد افراد به نوبه خود در وضع فساد شهرها بی تاثیر نبوده اند .

برگرفته شده از کتاب جامعه شناسی نخبه کشی نوشته علی رضا قلی

Geen opmerkingen:

Een reactie posten