dinsdag 23 augustus 2011

منافق پروری با حجاب اجباری

تعریف منافق در قرآن بدین صورت است که عده ایی بدون آنکه به اسلام باور داشته باشند ، یا حداقل باور عمیق داشته باشند ، تظاهر به اسلامگرائی یا مسلمانی کنند .
منافقان با خدا نيرنگ مى‏كنند و حال آنكه او با آنان نيرنگ خواهد كرد و چون به نماز ايستند با كسالت برخيزند با مردم ريا مى‏كنند و خدا را جز اندكى ياد نمى‏كنند (۱۴۲) سوره نسا
در کشور ما شهروندان را مجبور به اجرای برخی شعائر اسلامی میکنند که یکی از آنها حجاب اسلامی است . سوال این است که آیا این شهروندان به حجاب اسلامی باور دارند یا خیر ؟ اگر باور داشتند که رعایت میکردند ، اما حالا که باور ندارند و رعایت نمیکنند ، غیر از این است که حجاب اجباری ، آنهم با قوه قهریه ، چیزی به جز این نیست که حکومت در حال منافق پروری است ؟ در واقع شهروندان را مجبور میکند که منافق باشند ، در ظاهر مسلمان و در دلشان مخالف باشند ! اگر در صدر اسلام منافق بودن از نظر قرآن حیله ایی بوده است تا عده ایی تعمدا به اسلام ضربه بزنند ، حالا منافق کردن اجباری شهروندان ، حیله ایی است تا بگویند ، شهروندان ما اسلامگرایانی معتقد به شرع اسلام هستند . این شیوه دو نوع منافقی را به نمایش میگذارد . یکی منافقی حکومتی ، چرا که به قوه قهریه متوسل میشود تا به دنیا ثابت کند شهروندان این مملکت مسلمانانی پایبند به شعائر اسلامی هستند ، و یکی هم شهروندانی که اجبارا منافق شده اند ، و از ترس جان و مال و آبرو ، مجبور هستند که تظاهر کنند مسلمانانی هستند که شعائر اسلامی را رعایت میکنند .

بنابراین میشود گفت که ما حکومتی داریم که ایدئولوژی فرهنگی آن ، نه مسلمان پروری ، که منافق پروری است

پی نوشت
ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ ﴿۳﴾
اين بدان سبب است كه آنان ايمان آورده سپس به انكار پرداخته‏اند و در نتيجه بر دلهايشان مهر زده شده و [ديگر] نمى‏فهمند (۳)
سوره منافقون

پی نوشت 2
کار حکومت اسلامی این است که منکران را به زور اسلامگرایان معتقد جا بزند .

zondag 21 augustus 2011

نامه سرگشاده مولن روژ به دوستان دنباله ایی

سلام رفقا . ببخشید شش ماهی از دنباله غیبت داشتم . اتفاقی برام نیفتاده بود ولی بلاهایی سرم اومد . حالا میگم چی شد . من مدتها در چه کنم چه کنم این موضوع بودم که ایران برم یا نرم ؟ دلیل این تردیدها رو حتما خودتون بهتر میدونید ، ولی بالاخره زد به سرم و رفتم ایران . اتفاقا هیچ اتفاقی هم برام نیفتاد ، اما بلایی که سرم اومد این بود که ازدواج کردم !!! این بلا ، از اون اتفاقهای وحشتناکی که فکر میکردم ممکنه حکومت سر یکی مثل من بیاره یه جورایی بدتر بود . باور کنید راست میگما ! خلاصه مدتی اساسا در دنیای وب نبودم یعنی تا زمانی که ایران بودم کلا به اینترنت وصل نشدم چون اینترنتی هم نبود که بتونم وصل بشم ، اما یکی دو تا از دوستان مجازی رو که اسم نمیبرم دیدم . در واقع یکیشون دوست دنباله ایی و دیگری دوست وبلاگی که در بالاترین هم فعالیت داشتند . این دیدار در نوع خودش باحال بود . امروز یکی از دوستان دنباله ایی در بالاترین منو شناسائی کرد و یک کامنت گلایه ایی برام گذاشته بود ، که حقیقتا شرمنده شدم . راستش رو بخواهید مدتها بود که فکر میکردم شخصا باید اداره و مدیریت جهان رو بر عهده بگیرم و هیچکس بهتر از مولن روژ نمیتونه این کار رو انجام بده ، ولی این بلایی که به سرم اومد ، باعث شده که به قول امام راحل ، حتی یک نانوائی از نوع تنوری رو هم نتونم اداره کنم . خلاصه خیلی سرخورده شدم ، باور کنید راست میگم ، خیلی سر خورده شدم ، دیگه هر از گاهی در بالاترین فقط کامنت میگذاشتم و البته فحش هم میخوردم ، مثل همیشه ، ولی در اونجا هم دقیقا شش ماهی میشه که لینکی نفرستادم . خلاصه این بی معرفتی ، بی قیدی ، دوری ، و هرچی که اسمش رو بگذاریم ببخشید دیگه . امیدوارم بلایی که سر من اومد سر شما هم بیاد ، انوقت دنباله که خوبه ، اصل و نسب و جد و آبادتون رو هم فراموش میکنید .

تونستم خوب توجیه کنم یا نه ؟