woensdag 23 juni 2010

شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران برای اولین بار از کجا آمد ؟

من برای اولین بار در تاریخ 10 شهریور 1388 این شعار را در یکی از طنزهای آقای نبوی دیدیم به نام « پهلوان شجاع الدوله کهریزکی » . در انتهای این طنز مطلبی در مورد روز قدس است که در آن اقای نبوی ، شعار نه غزه ، نه لبنان جانم فدای ایران را برای روز تظاهرات قدس سفارش میکند . البته این موضوع را چندان هم جدی نمیگوید ، ولی ظاهرا این موضوع خیلی جدی گرفته میشود . این که این شعار ابتکار خود آقای نبوی بوده است ، یا ایشان هم از جایی گرفته اند من بیخبر هستم ، اما تا قبل از مقاله طنز آقای ابراهیم نبوی ، این شعار را هرگز جایی ندیدم ، و تاریخ آن هم نشان میدهد که چیزی حدود هجده روز قبل از روز قدس این مطلب در سایت روز آنلاین منتشر شده است . « روز قدس 28 شهریور بود » . این شعار که در ابتدا به نظر میرسید چیزی شبیه شعارهای دیگر است ناگهان یکی از بحث برانگیز ترین شعارهای جنبش سبز شد که اغلب مقامات مجبور به واکنش شدند و هنوز هم این بحثها پایان ندارد . روزنامه کیهان مدعی شده بود که این شعار را وزارت خارجه اسرائیل دیکته کرده است ، البته سندی ارائه نداده اند ، ولی لینک قدیمی که اینجا میگذارم قدیمی ترین سند در مورد این شعار است ، حالا این اقای ابراهیم نبوی است که می بایست بگوید آیا این شعار را از کسی یا جایی شنیده و نقل قول کرده است یا اینکه خودشان سرچشمه و منبع اصلی شعار هستند


http://www.roozonline.com/persian/archive/tans/tans/article/2009/september/01//-c69fbe53b4.html

سه شنبه ۱۰ شهريور ۱۳۸۸
پهلوان شجاع الدوله کهریزکی
ابراهيم نبوي
e.nabavi(at)roozonline.com
مدتی است که برایش اسم نگذاشتم، کلی مشکل ایجاد شده. ما که به عنوان رئیس جمهور او را به رسمیت نمی شناسیم، خودش هم که شک دارد. امروز احمدی نژاد معروف به آقا شجاع در مجلس گفت: " عده ای جوری صحبت می کنند که انگار انتخابات مخدوش بوده." خواست با این حرفها بگوید انتخابات مخدوش نبوده. از اینها گذشته، آقا شجاع رفته بود مجلس با تمام محافظانش. جوری که نمایندگان مجلس به او خندیدند و برایش توضیح دادند که اینجا امنیت دارد و محافظان را از مجلس بیرون کردند. به همین دلیل قرار است نشان شجاعت را به او بدهیم، اسمش را هم می گذاریم " پهلوان شجاع الدوله کهریزکی".

این پهلوان همانی بود که از آمریکایی ها نمی ترسید و در منطقه سبز عراق پیاده راه می رفت، یک ماه قبل که با هلیکوپتر برای مراسم تحلیف رفت و امروز هم با محافظ رفت مجلس. آقا شجاع روز پنجم تیر 1384 یعنی دو روز قبل از انتخاب شدنش گفته بود: " علت اینکه محافظ دارم بخاطر ماه تیر است که 24 سال قبل در این ماه ترور صورت گرفته بود." وی اضافه کرد: " من در حدی که در رابطه ام با مردم خللی وارد نشود، با مشورت متخصصین مسائل حفاظتی را رعایت خواهم کرد." راستی کی یادش است کارتون پسر شجاع را که به خودش می گفت پسر پدر شجاع؟

ابطحی دوستت داریم، بیا بیرون!

آقا جان! اگر ابطحی را دوست دارید، لینک مطالبش را در وب سایتی که از زندان به روز می شود، نگذارید. ابطحی بیچاره مجبور است که در وبلاگش مطالبی بنویسد که مطمئنا وقتی بیرون بیاید به ما خواهد گفت که بابت انتشار هر کدام از آنها چقدر عذاب کشیده است. این مطالب را هرچه بیشتر بخوانند بازجوها فشارشان را به ابطحی برای نوشتن مطلب بیشتر می کنند. البته گفته شده که شرکت انگلیسی که سایت ابطحی در آنجا بوده، فعلا سایت را خوابانده است. رجانیوز که در همراهی با بازجویان و با خنده تمام دندان، دیروز نوشته بود " موتور ابطحی گرم شد" امروز موتورش آمد پائین و نوشت: " انگلیس وب سایت ابطحی را مسدود کرد." با این پررویی که اینها دارند، فکر کنم ممکن است فردا رسما سفیر انگلیس را احضار کنند و دستور بدهند که باید وبلاگ ابطحی را راه بیندازند. یک جوری حرف می زنند انگار ابطحی را خودشان نگرفتند و اگر ابطحی آزاد بود، دولت ایران وبلاگش را مسدود نمی کرد.

بحران مشروعیت

آقا! مردم که قبول تان ندارند - جرات دارید اجازه بدهید مخالفان احمدی نژاد در سراسر کشور یک راهپیمایی آرام برگزار کنند و یک کلمه هم شعار ندهند- دولت ها و ملت های جهان هم که قبول تان ندارند، روحانیون و مراجع تقلید هم که می توانند مشروعیت الهی بدهند که قبول تان ندارند. اگر هم کسی بگوید دیکتاتور هستید، فورا می روید با شاعران و استادان دانشگاه ملاقات می کنید که یعنی من طرفدار ادب و علم هستم. بابا ول کن عزیزم! قبول کن قصه تمام شده. بگو من دیکتاتور هستم و عدالت هم چیز مزخرفی است، هم خودت راحت می شوی هم مردم. بالاخره آدم یا باید از مردم مشروعیت بگیرد یا از طرف خدا؛ فعلا هم که در هر دو تا بسته است. حالا هی گاز اشک آور بزن! هی فشار بده! بالا می روی، یک هفته بعد از بالاتر می افتی زمین. این هم از آیت الله منتظری که دیروز گفت: " ولی فقیه، بدون انتخاب آزاد مردم، مشروعیت ندارد."

لیزنکو و ژنتیک

آدم گلوله خورده باشد، تکان نتواند بخورد، قدرت حرف زدن نداشته باشد، دو ماه در انفرادی و یک ماه در خانه تیمی نگهداری شود، بعد هم بزند توی پوز همه با آن اعترافات درخشانش. سعید حجاریان که در نامه اش در دادگاه ماکس وبر و تالکوت پارسونز و یورگن هابرماس( یا به قول مرتضوی هابرمارس) را عامل ناآرامی ها و اعتراضات پس از انتخابات معرفی کرده بود، آقا را به وزارت کار معرفی کرد و آیت الله خامنه ای دیروز در دیدار با گروهی از اساتید دانشگاه، تدریس علوم انسانی را در دانشگاه عامل همه انحرافات معرفی کرد. آگاهان معتقدند که اصولا تدریس هر علمی در دانشگاه در انحراف مردم اثر دارد. حتی چیزهای ساده ای مثل ریاضیات یا آمار، مثلا اگر آدم آمار بداند، ممکن است که به حرف آقا شجاع، یا الفنون سابق گوش بدهد؟ یا مثلا اگر دو دو تا چهار تا را بفهمد، حاضر است پای این دولت بایستد؟ بقول تلویزیونی ها، لازم به یادآوری است که هفتاد سال قبل از آیت الله خامنه ای، تروفیم لیزنکو، رئیس فرهنگستان علوم استالین، طی نوشته ای اعلام کرده بود که " علم ژنتیک توطئه امپریالیسم علیه سوسیالیسم است."

انقلاب جهل علیه ظلم

در همین یکی دو ماه گذشته یک میلیون مقاله خواندم که این جمله را نقل کردند که " ابراهیم یزدی" گفته بود که " انقلاب ایران انقلاب جهل بود علیه ظلم" و بعد ده صفحه فحش و بد و بیراه به ابراهیم یزدی دادند که چرا چنین جمله ای گفتی؟ عده دیگری هم عین همین حرف ها را در مورد بازرگان گفتند و به آن مرحوم فحاشی کردند. در حالی که اصلا این جمله را بازرگان یا یزدی نگفتند، این جمله را اریک رولو سردبیر لوموند نوشت. حالا می خواهید فحش بدهید، به او فحش بدهید، چکار به یزدی و بازرگان دارید؟

حسن کامران و بهزاد نبوی

پرونده هم که می سازند، برای عمه شان خوب است. یک نفر در تمام دوران رجایی با او رفیق بود، آن هم همین بهزاد نبوی بود. رجانیوز متهمش کرده که در جریان بمب گذاری و انتخاب مسعود کشمیری، عامل بمب گذار، دخالت داشته. یک عکس هم از دوران جوانی بهزاد نبوی چاپ کرده اند، که یعنی انگار همه اسناد را دارند. کسی یادش هست که چه کسی بخاطر استخدام مسعود کشمیری و رعایت نکردن مسائل امنیتی دو سال زندان رفت؟ اگر خیلی علاقه دارید بروید از حسن کامران نماینده مجلس که طرفدار احمدی نژاد است و دو سال را به جرم دست داشتن در ترور رجایی در زندان گذراند، بپرسید.

کمک فکری و الهام بخشی فاطی

کمک فکری خیلی مهم است، در بعضی موارد واقعا آدم نیازمند کمک فکری است. مثلا در مورد اداره کشور، وقتی شما کمک فکری نداشته باشید، سیصد میلیارد دلار را تبدیل می کنید به آشغال و هر روز که می گذرد وضع کشورتان خراب تر می شود. یا مثلا فرض کنید در حوزه سیاست خارجی، وقتی کمک فکری نداشته باشید زرتی می روید به دانشگاه کلمبیا که سخنرانی کنید، بدترین حالت ممکن چیست؟ این که یک نفر قبل از شما برای معرفی تان، شما را دیکتاتور حقیر معرفی کند و هر جمله ای که می گوئید اسباب خنده حضار بشود. بقول آن همولایتی اگر می دانستم اینقدر می خندید، همین جا برایتان گلکاری می کردم. یا در حوزه سیاست خارجی، جوری رفتار کنید که هر سال همه کشورهای دنیا علیه تان قطعنامه صادر کنند و به عنوان مجرم شناخته شوید.

خوب، سووال این است که اگر واقعا این دولت این همه نادان و بی فکر است، چگونه توانسته است چهار سال باقی بماند؟ جوابش را خودتان بلدید، بعد از چهار سال، اینقدر دولت محبوب بود که مردم کشور سه ماه بخاطر رفتنش جشن گرفته بودند و برای اینکه باقی بماند، حکومت عملا نظامی شد و چهار هزار نفر زندانی شدند و هفتاد نفر کشته شدند و به مخالفان دولت تجاوز کردند. زدن گاز اشک آور و تجاوز کردن و کتک زدن که دیگر فکر نمی خواهد، هر موجودی که گوشش دراز تر از دماغش باشد، این کار را می تواند بکند. در همین راستا، غلامحسین الهام گفت: " من برای دادن کمک فکری به دولت آماده ام." یک جوری گفته انگار متفکر است و به فرض اینکه متفکر باشد، انگار که دولت احمدی نژاد به متفکر نیاز دارد. البته غلام مذکور همچنین فرموده است " دولت نهم محصول یک تفکر در طول تاریخ اسلام است." آگاهان توضیح دادند که این تفکر سالهاست در تاریخ اسلام ریشه دارد و به آن می گویند تفکر غلط.

آمریکا چه جور جایی است؟

برای خیلی ها عجیب است که در ایران زنها حق دارند عینک دودی بزنند یا مردم می توانند از دی وی دی استفاده کنند یا زنان پشت فرمان ماشین می نشینند و خیلی چیزهای دیگر. به نظرتان عجیب نیست؟ احتمالا کسی که اینطوری فکر می کند، لابد رسانه های کشورش از صبح تا شب دارند تصاویر عجیب و غریبی از ایران نشان می دهند که چنین فضایی در ذهن او ایجاد می شود. در خیلی از کشورهای عرب، مردم فکر می کنند که اسرائیلی ها از صبح تا شب دارند بچه های مسلمانی را که دزدیده اند، لای پلو می گذارند و می خورند. در خیلی از کشورهای اروپایی هم همه فکر می کنند که مردم عربستان از صبح تا شب دارند با یک دست زنهایشان را کتک می زنند و با دست دیگر قلیان می کشند.

در همین راستا، خیلی از کسانی که درباره آمریکا فکر می کنند، تصویرشان این است که آمریکایی ها سوار بر جیپ از صبح تا شب دارند به سرخپوست ها تیراندازی می کنند یا سیاهپوست ها را تکه تکه می کنند. من فکر می کنم همه این چیزها تقصیر پرفسور مولاناست، این بنده خدا بعد از سی سال که برای پنتاگون کار کرده و دیگر خسته شده و تصمیم گرفته به وطن خدمت کنند، یک مشت پپه گیرآورده و از صبح تا شب خبرهای جدیدی از آمریکا به آنها می دهد، آنها هم می گویند: عجب! راست می گی؟ بذار یادداشت کنم.

در همین دو روز گذشته این خبرها در رجانیوز منتشر شد: " تعداد بانکهای ورشکسته آمریکایی به 84 بانک رسید." از طرفی رجانیوز اعلام کرد: " در زندانهای آمریکا اندام تناسلی زندانیان را می برند." همین وب سایت به نقل از یک جایی به اسم کانترپانچ اعلام کرد: " مردم آمریکا زودباورترین مردم در جهان هستند." همین سایت امروز نوشت: " کمپانی مایکروسافت به نژادپرستی متهم شد." و در همین رجانیوز این خبر نوشته شده است: " حزب طرفدار آمریکا بعد از 54 سال در انتخابات ژاپن شکست خورد." یعنی این حزب ژاپنی، دقیقا بعد از پنجاه و چهار سال که در آمریکا جمهوریخواهان ضعیف ترین موقعیت را دارند و یک سیاهپوست رئیس جمهور آمریکا شده و یک زن وزیرخارجه آمریکا شده و آمریکا از تمام موقعیت های نظامی اش عقب کشیده، شکست خورده.

شغل جدید مرتضوی

شغل جدید مرتضوی بزودی معلوم خواهد شد. فعلا دارند برایش اتاق پیدا می کنند که حوصله اش سر نرود. سراج، معاون امنیتی - سیاسی دادستان کل کشور گفت: " وی هم اکنون به عنوان معاون مطلق منصوب شده و باید برای او جایی تعیین کنیم و تعیین وظایف کرده و بعد شرح وظایف را به او بگوئیم." همین سراج درباره نقش مرتضوی در هیات نظارت بر مطبوعات گفت: " سعید مرتضوی نقشی در هیات نظارت ندارد و نماینده رئیس قوه قضائیه در این شورا به مدت دو سال من هستم." آقا، من قول می دهم که دیگر در مورد مرتضوی چیزی ننویسم، شما هم زیاد در موردش حرف نزنید که دوباره برش نگردانند سر مطبوعات و دادگاه سیاسی و امنیت اجتماعی. بگذاریم یواش یواش محو بشود.

شب قدر و روز قدس
به نظرم باید یواش یواش خودمان را برای کارهای خوب خوب آماده کنیم. روز قدس که مال بابای حزب اللهی ها نیست، پیشنهاد اولش را آیت الله منتظری داده و از همان سال هم مردم بخاطر آقای منتظری می رفتند به خیابان تا از فلسطین حمایت کنند. حالا، هم آقای منتظری نظرش تغییر کرده و هم مردم. اصولا هم روز قدس روز مهمی است. چون مردم باید از ملتی که کشته می شود و اسیر می شود و در سرزمین خودش حق ندارد حرف بزند و از کشورش بیرون رانده می شود، حمایت کنند، دقیقا مثل مردم ایران. یک زمانی فلسطینی ها زیر فشار اسرائیل بودند، حالا مردم ایران زیر فشار حکومت ایران هستند. فرقش این است که هنوز مردم را از خانه های شان بیرون نکردند که با توپ و تانک خانه مردم را بگیرند و خودشان بشوند عملا صاحبخانه. ظاهرا آن را گذاشته اند برای مرحله بعد، ما هم برای حمایت از مردم ایران، روز قدس را در ایران و تمام جهان برگزار باید بکنیم. شعار اصلی هم همین که: " نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران!" ضمنا تا هنوز تکذیب نشده، خودتان را برای مراسم شب قدر آقای خاتمی آماده کنید که صدای مان باید به گوش همه برسد.

maandag 14 juni 2010

به هتک حرمت شهروندان ایرانی اعتراض کنیم نه فقط مرجعیت روحانی

اینکه برخی میگویند به هتک حرمت فلان مرجع یا روحانی می بایست اعتراض کرد ، نشانه آن است که ما قبول داریم مرجعیت شهروند درجه یک است و مابقی مردم شهروند درجه دو ! چه فرقی میکند که اراذل و اوباش حکومتی به چه خانه ایی حمله کرده اند ، مهم این است که به حریم خصوصی یک ایرانی تجاوز کرده اند ، که البته این تنها حمله نبوده است و بیش از این به دهها خانه و مجتمع مسکونی به شکل وحشیانه ایی حمله کردند و متاسفانه همین مرجعیت در قدرت سکوت کرد و اعتراضی نکرد . با این حال ما نمی بایست سکوت کنیم ، می بایست نسبت به هتک حرمت هر ایرانی ، خارج از این که چه شغل و موقعیتی دارد حساسیت نشان دهیم . هیچ کدام از این مراجع برتر از دیگر شهروندان کشور نیستند ، و ما نیز نمی بایست با حرفها و حرکات غلط ، این باور را جا بیندازیم که آنها از جایگاه برتری در جامعه برخوردار هستند . این حرکت غلط باعث میشود که برخی بگویند ، مردم همواره حامی روحانیت و مرجعیت هستند . در حالیکه می بایست گفته شود مردم همواره حامی حقوق بشر و حقوق شهروندی هستند . روحانیت نمی بایست جایگاهی بالاتر از دیگر مردم داشته باشد . بالاتر بودن جایگاه روحانی ، یاد آور نظام طبقاتی است . ما می بایست نسبت به نظام طبقاتی که در آن روحانی یا سرداران نظامی ، برتر از دیگران محاسبه میشوند مخالفت کنیم . اینها با اساتید دانشگاه ، با معلمان ، با دانشجویان ، با کارگران ، و با قشرهای مختلف جامعه رفتاری به مراتب زننده تر و زشت تر داشته اند ، با این حال عجیب است که ما صرفا بر روی هتک حرمت مراجع تقلید و صنف روحانی حساسیت نشان دهیم . این باور و فرهنگ می بایست یک بار برای همیشه کنار گذاشته شود ، و این جامعه طبقاتی از بین برود تا همه در مقابل قانون برابر باشند . به خاطر محکوم کردن حکومت ، از نظام طبقاتی دفاع نکنیم . هر شیوه ایی برای محکوم کردن حکومت شیوه درستی نیست ، برخی شیوه ها مثل همین شیوه که در آن از فلان روحانی و مرجع حمایت بیش از حد میشود ، دارای تبعات بدی برای ما خواهد بود و ما را برای رسیدن به یک جامعه برابر ناکام خواهد گذاشت

zondag 13 juni 2010

تظاهرات خود جوش و بدون مجوز نیروهای نظامی در سالگرد کودتای انتخاباتی

در بیست و دوم خرداد سالگرد کودتای انتخاباتی در حالی که به معترضان هیچ گونه مجوزی داده نشد ، نیروهای نظامی و لباس شخصی ها بدون درخواست مجوز یک تظاهرات گسترده و چشمگیر در تهران بر پا کردند . این تظاهرات که در سکوت برگزار شد ، همراه با نمادهایی مثل باتوم ، سپر ، کلاه خود ، و برخی اسلح های سبک و نمادین نیروهای انتظامی همراه بود . در این تظاهرات گسترده عده ایی قصد بر هم زدن نظم نظامی شهر را داشتند که نیروهای مخلص با آنها برخورد کردند و تعدادی را نیز دستگیر کردند . در نهایت یک بیانیه یک خطی نیز قرائت شد بدین شرح : خامنه ایی ! آسوده بخواب که ما بیداریم . مقامات نیروی نظامی از این تظاهرات خود جوش استقبال کردند ، و گفتند این تظاهرات خود جوش و حتی بدون مجوز ، پاسخ دندان شکن به آنانی است که مدعی هستند در کشور ما کسی نمیتواند تظاهرات بدون مجوز برپا کند . در این کشور حتی نیروهای نظامی هم که بنا به نص قانون اساسی نمی بایست در سیاست دخالت کنند ، آزاد هستند تا هر وقت میلشان کشید ، تظاهرات خود جوش با نمادهایی که خود می پسندند بر پا دارند . عده ایی اغتشاشگر هم که قصد بر هم زدن تظاهرات عظیم نیروهای نظامی را داشتند دستگیر و طبق قوانین با آنها برخورد خواهد شد .

vrijdag 11 juni 2010

این بانگ آزادی از خاوران خیزد

این صدای آزادیخواهانه مردم ایران است که از مشرق زمین به گوش می رسد . گوش کنید ! از مشرق زمین ، صدای مردمانی به گوش می رسد که بار قرنها استبداد و دیکتاتوری را بر دوش میکشند . دیگر در شهر مردمان خواب نیستند ، مردمان بیدارند ، و آواز آزادی سر می دهند . و از طوفانی که در پیش است هراسی ندارند ، چرا که مردم ایران زمین ، بوی خوش آزادی را احساس میکنند ، و بر پشت بامها فریاد میزنند : بوی جوی مولیان آید همی ، یاد یار مهربان آید همی . یار مهربان ما ، همان ندای آزادی است که ترس و وحشت مردم را خنثی کرده است ، و شور و شوقی وصف نشدنی در دل ایرانیان ایجاد کرده است . سایه ترس در حال محو شدن در آفتاب آزادیست .

از رهبران جنبش می بایست مراقبت سیاسی کرد

اگر رهبران جنبش سبز دعوت به تظاهرات بدون مجوز کنند ، و مردم به خاطر ترس از سرکوب و کشته شدن یا زندانی شدن ، استقبال گسترده نکنند ، تبعات سیاسی بسیار سنگینی برای رهبران جنبش خواهد داشت و بسیار تحت فشار قرار خواهند گرفت . ولی اگر مردم حتی بدون دعوت رهبران جنبش به خیابانها بیایند و اعتراض کنند آنوقت همانند روز عاشورا ، رهبران جنبش میگویند ما دعوت نکردیم مردم خودشان آمدند چرا که به شما اعتراض دارند ، بنابراین باز از رهبران جنبش مراقبت سیاسی میشود ، و اگر مردم به دلیل ترس از سرکوب حضور چشمگیر پیدا نکردند ، رهبران جنبش میتوانند بگویند که ما گفتیم نیایند آنها هم نیامدند . بنابراین مردم می بایست به این ترفندهای سیاسی دقت کنند ، و سپس تصمیم خود را بگیرند . جنبش سبز برای طرح مطالباتش به رهبران سیاسی نیاز دارد ، بدون رهبران سیاسی واسطه ایی برای انتقال مطالباتش به رده های بالا ندارد . همانطور که رهبران جنبش سبز ، دولت را مشروع نمیدانند ، ولی برای درخواست مجوز ، مجبور هستند به همین دولت نامشروع مراجعه کنند . مراقبت سیاسی از رهبران جنبش لازم است ، هر چند که نقد هم لازم است ، مراقبت سیاسی موضوعی جدای از نقد و انتقادات است . مراقبت سیاسی به این معنی نیست که از رهبران جنبش انتقاد نکنیم ، اصولا انتقاد می بایست در این جنبش نهادینه شود اما بار تمام مسئولیتها را به دوش یکی دو نفر نگذاریم . باید قبول کنیم که بار اندوه و مشکلات و مبارزات یک ملت بزرگ را نمیتوان صرفا بر دوش چند رهبر سیاسی گذاشت . می بایست تا جای ممکن از این بار کم کرد و این مسئولیتها را بین خود معترضان تقسیم کرد . یکی از همین مسئولیتها حضور مردم در بیست و دوم خرداد بدون اخذ مجوز است . بهتر است مسئولیت آمدن یا نیامدن در این تظاهرات ، بر عهده مردم باشد و نه رهبران جنبش . مطمئن باشید حتی اگر رهبران جنبش تاکید میکردند که بدون مجوز هم بیایید ، باز آنانی که ترس از سرکوب دارند نمی آمدند ، و حالا هم که گفته اند تظاهرات بدون مجوز برقرار نمیشود ، باز انانی که واقعا قصد حضور داشتند خودشان احساس مسئولیت میکنند و میاند .

donderdag 10 juni 2010

چرا به این واقعیت توجه نمیشود ؟

موضع رهبران جنبش سبز در مورد تظاهرات بیست و دوم خرداد ، مشخص است که به خاطر تردید است . خیلی ها میگویند چرا آنها چنین موضعی را گرفتند ، ولی خود شما اگر جای آنها بودید چه موضعی میگرفتید ؟ اگر این تظاهرات مجوز داشت ، در واقع خیال رهبران جنبش سبز راحت بود که میلیونها نفر به خیابان میایند و قدرت مدنی خود را به رخ حکومت میکشند ، از همین جهت هم رهبران جنبش سبز با خیال راحت درخواست مجوز دادند . ولی وقتی که مجوز داده نمیشود ، رهبران جنبش دو گزینه در پیش دارند . یا باز بر دعوت خود پافشاری کنند ، یا اینکه صرفنظر کنند . اما موضوع این است که آنها در تردید هستند که آیا با وجود سرکوبهای شدید و خشونت طلبی توسط حکومت ، باز هم معترضان حاضر هستند در یک تظاهرات بدون مجوز که پر از مخاطرات است حضور پیدا کنند ؟ اگر آنها بر دعوت خود پافشاری کنند ، و بسیاری از معترضان به دلیل ترس از سرکوب حضور پیدا نکردند ، آنوقت آیا قدرت تبلیغاتی را به حریف واگذار نمیکنند ؟ من بعید میدانم که همه دغدغه های رهبران جنبش سبز ، جان و مال مردم باشد ، بلکه بیشترین دغدغه آنها همین تردید است . خود معترضان هم همواره در تردید بوده اند . مثلا برای روز عاشورا اگر به لینکهای آنموقع و کامنتها نگاه کنید ، خیلی ها مطمئن نبودند که آیا مردم حضور گسترده پیدا میکنند یا خیر . در واقع رفتار جمعی معترضان چندان قابل پیش بینی نیست . و همین غیر قابل پیش بینی بودن باعث شده است که رهبران جنبش را محتاط کند . البته دلائل سیاسی دیگری هم است ، ولی مهم ترین آن همین تردید در مورد حضور گسترده معترضان ، در یک راهپیمایی بدون مجوز است . بسیاری از معترضان هم با توجه به سرکوبهای یکسال گذشته و خصوصا روز عاشورا در تردید هستند که حضور پیدا کنند یا خیر . از بعد عاشورا هنوز معترضان نتوانسته اند یک تجمع گسترده خیابانی تدارک ببینند ، و مطمئنا یکی از دلایلش خشونت بی حد و مرز حکومت در روز عاشورا بوده است . در واقع اگر بخواهیم بدون رو در بایستی سوالی بپرسیم ، سوال این است : اگر رهبران جنبش سبز معترضان را دعوت به یک راهپیمایی بدون مجوز کنند ، آیا معترضان حضور گسترده پیدا خواهند کرد ؟ این سوالی است که پاسخ دادن به آن به این سادگی ها نیست . و اینجا فقط بحث سرکوب و ترس و ارعاب در میان است و لاغیر .

لغو تظاهرات توسط موسوی و کروبی قابل پیش بینی بود

رهبران جنبش سبز به دلیل عدم اعطای مجوز ، تظاهرات بیست و دوم خرداد را لغو کردند که البته این موضوع آنقدر قابل پیش بینی بود که حتی روزنامه کیهان پیش پیش آن را در خبرهای ویژه خود گنجانده بود . چرا که اگر این رهبران بخواهند در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی کار کنند ، مشخص است که مردم را به یک تظاهرات بدون مجوز فرا نمیخوانند و اگر چنین کنند و عده ایی بیایند و کشته و مجروح شوند ، انگشت اتهام حکومت مستقیما به سمت سران جنبش سبز گرفته خواهد شد ، و هوچی گری راه خواهند انداخت که سران فتنه ، عده ایی را تشویق به اغتشاش غیر قانونی در پایتخت کردند . و سپس هم خواهند گفت که درخواست مجوز سران جنبش به این و آن دلیل غیر قانونی بوده است ، و خلاصه در نهایت هزینه سنگین از لحاظ سیاسی بر دوش سران جنبش سبز خواهند گذاشت . اما چرا سران جنبش سبز درخواست مجوز دادند با اینکه بر همگان روشن بود که حکومت مجوز نمیدهد ؟ از یک طرف آنها میخواستند در چهارچوب قانون اساسی کار کنند ، از یک طرف میخواست بگویند که این حکومت حاضر نیست و یا بهتر بگویم میترسد به معترضان مجوز بدهد ، از یک طرف به معترضان اعلام کنند که ما پشتیبان تظاهرات های خیابانی هستیم ولی این تظاهرات اگر بدون مجوز باشد ، دارای هزینه های غیر قابل پیشبینی است ، بنابراین انتخاب با معترضان است که حضور پیدا کنند یا حضور پیدا نکنند . در واقع به هواداران جنبش سبز پیام دادند که اگر تا ابد هم درخواست مجوز بدهیم ، اینها قبول نخواهند کرد این حکومت هیچ معترضی را در چهارچوب قانون نخواهد پذیرفت . مردم اگر میخواهد به نتیجه برسند ، بهتر است که تصمیم خود را بگیرند . حالا مردم و معترضان می بایست تصمیم بگیرند . که آیا قصد دارند در سالگرد انتخابات بیست و دوم خرداد حضور پیدا کنند ، آنهم با تمام ریسکهایی که در بر دارد ؟ هر چه حضور گسترده تر باشد ، امکان سرکوب کمتر است . و هر چه حضور کمتر باشد هم امکان سرکوب بیشتر است و هم اینکه امکان انکار جنبش سبز برای حکومت ساده تر خواهد بود

woensdag 9 juni 2010

ای کاش ملانصرالدین رئیس جمهور کشورمان شده بود

پس از تصویب قطعنامه تحریمی شورای امنیت علیه ایران ، احمدی نژاد با خونسردی در پشت تریبون قرار میگیرد ، یک دستمال از جیبش بیرون می آورد و سپس چند فین عمیق و اساسی در آن می کند ، و این عمل او میشود کل استراتژی سیاست خارجه ما در مقابل قدرتهای جهانی . و در چنین شرایطی آدم آرزو میکند حالا که اینقدر مصیبت زده شده ایم ، ای کاش حداقل به جای احمدی نژاد ، ملانصرالدین رئیس جمهور کشور شده بود ، چرا که از او گهگاهی رفتارهای معقول و حکیمانه سر میزد . اما در مورد احمدی نژاد ، ادم اول از شیوه حرف زدن او هراس دارد ، سپس از سیاستهایی که در پیش میگیرد . و این چنین شخصیتی ، مدعی است که بیست و چهار میلیون نفر به او رای داده اند . ایرانیها بیشتر از آنکه به دنبال پیشرفتهای سیاسی و اقتصادی باشند ، به دنبال آبروداری هستند ، و از همین روی هم میگویند : صورت خود را با سیلی سرخ نگه میداریم ، که نشان میدهد بر روی آبروی خود بسیار حساس هستند . و درست در چنین فرهنگی ، پدیده ایی به مراتب مضحک تر از ملانصرالدین ظهور میکند ، و برای خود یک رکورد انتخاباتی ثبت میکند که حتی اگر امام زمان هم ظهور کند با همه محبوبیتی که در کشور شیعه نشین ایران دارد ، قادر به شکستن آن نخواهد بود ! حقیقتا تحقیر یک ملت هم حد و حسابی دارد ، تحمل ظلم و جور و سیاستهای غلط به مراتب راحت تر از تحمل برخی رفتارهای ملانصرالدینی است.

dinsdag 8 juni 2010

اعطای مجوز برای تظاهرات یعنی به رسمیت شناختن جنبش سبز

اگر حکومت با برگزاری تظاهرات ، حتی بدون شعار معترضان موافقت کند ، با این حرکت در واقع جنبش سبز را به رسمیت شناخته است . البته به نظر بعید میاید که این حکومت به معترضان مجوز تظاهرات بدهد ، ولی بدانید که اگر چنین کند این حرکت یک پیروزی سیاسی برای جنبش سبز است چرا که توانسته است در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی ، به شکل قانونی ، اعتراض کند ، و این موضوع باعث مشروعیت بخشیدن به جنبش میشود . هر چه جنبش سبز بیشتر مشروعیت قانونی بگیرد ، احزاب و گروههای متمایل به دولت و حکومت ضعیف تر میشوند . در حرکتهای بعدی جنبش میتواند مطالبات قانونی بیشتری داشته باشد و بهتر خود را تثبیت کند . حضور گسترده معترضان حتی در یک تظاهرات سکوت ، بازتاب گسترده جهانی خواهد داشت ، و اگر این حضور با مجوز باشد دیگر انکار آن غیر ممکن است . و حتی خبرنگاران میتوانند آزادانه فیلم و گزارش تهیه کنند ، و به سراسر دنیا مخابره کنند . حکومت تمام اینها را در نظر میگیرد ، و اصلا دوست ندارد در شرایطی که از لحاظ بین المللی برای موضوعات اتمی تحت فشار است در داخل کشور نیز تحت فشار باشد . بنابراین اعطای مجوز از طرف حکومت به نوعی اعطای قدرت و مشروعیت به معترضان است و حکومتی که در یکسال گذشته واقعتیهای بسیار را پنهان کرده است تا این جنبش و ماهیت آن را انکار کند ، تقریبا محال است که به راحتی چنین گشاده دستی کند و وجه قانونی به اعتراضات بدهد . ولی اگر چنین کرد می بایست استقبال کرد . و می بایست منتظر بود که برخی شخصیتهای تاثیر گذار نیز که منتقد حداقلی حکومت هستند ، به صف معترضان بپیوندند .

vrijdag 4 juni 2010

جامعه شناسی نخبه کشی « فرهنگ توحش » .

تمامی تاریخ ایران شاهدی است بر تجاوزهای متعدد و مدام به جان و مال مردم . گذشته از غصب و مال و اموال مردم ، ایران کشوری بود که در آن شاهان و شاهزادگان نه فقط به وسیله دشمنان بلکه توسط بستگان خود نیز به قتل می رسیدند و یا کور و اخته و ... می شدند . شمار شاهزادگان ساسانی که در حین شکار برای همیشه مفقود شدند یا به دست بستگان خود کور شده و به قتل رسیدند قابل ملاحظه است . در ایران بعد از اسلام و طی قرنهایی که به متحد شدن دوباره ایران در دوره صفوی انجامید ، همین سنت برقرار بود . تاریخ صفویان نیز سرگذشت بی پایانی است از قتل و کور کردن اعصای خاندان سلطنتی بگذریم از دیوانیان و مردم عادی . برای نمونه اسماعیل دوم به وسیله بستگانش به قتل رسید ، محمد خدابنده را کور کردند و عباس اول حتی یکی از پسران خود را سالم نگذاشته بود که بتواند به عنوان جانشینش بر تخت بنشیند . نادر شاه افشار ، غلام اسیر یکی از ایلات ، که بعدها به راهزنی پرداخت ، سپس سردار بزرگ و بنیانگذار سلسله افشار شد ، فرزند خود را در یک حمله عصبی کور کرد . آغا محمد خان قاجار ، شاهرخ را که به دست پدرش نادر شاه کور شده بود ، برای افشای محل اختفای گنجینه هایش چنان وحشیانه شکنجه کرد که به رغم اعتراف زنده نماند . خود آغا محمد خان در نوجوانی و در پیش شکست طایفه اش در جنگ با قبیله ایی دیگر اخته شده بود . هنگام فتح کرمان ، او آن قدر مردم آن شهر را کو و اموالشان را غارت کرد که عواقب مخربش هنوز گریبانگیر آن منطقه است . سلاطنین زندیه که سرانجام به وسیله اقا محمد خان سرنگون شدند ، بر خلاف افسانه رایج ، در برادرکشی و خیانت به اعصای خاندان خود مهارت بسزایی داشتند . دامنه این پدیده حتی به اواسط قرن نوزدهم میلادی هم میکشد . عباس میرزای ملک آرا پسر دوم و محبوب محمد شاه ، نزدیک بود در سن یازده سالگی به دست برادر بزرگش ، ناصرالدین که بعدها به تخت نشست به قتل برسد . عباس میرزا جان خود را مدیون مداخله سفرای مهم خارجی و دولتهای متبوعشان می داند . اما ضمنا اموال شخصی اش مصادره شد . و لوازم خانه اش را ماموران برادرش غارت کردند . سرنوشت اهل دیوان خود فصل بزررگ دیگری است . سرانجام دهشتناک وزیران اعظم ، مجدالملک یزدی ، خواجه شمس الدین جوینی « که خود در به قتل رساندن اولی سهیم بود » و خواجه رشیدالدین فضل الله به دست ایلخانان مغول چندان معروف است که احتیاج به توضیح ندارد . این در مورد فرمان شاه صفی مبنی بر قتل عام خیانت بار خاندان امام قلی خان نیز صادق است . همین طور سرنوشت وحشتناک حاج ابراهیم کلانتر ، اعتمادالدوله ! به دست فتحعلیشاه و نیز قتل قائم مقام و امیر کبیر به فرمان محمد شاه و پسرش ناصرادلین شاه ، قتل تیمور تاش و سردار نصرت الدوله و دیگران به فرمان رضاشاه پهلوی از جمله این موارد است . از این گذشته ، این واقعیت که ماموران دولت ، از وزیر اعظم تا درباریان را بدون اجازه قبلی و یا حتی برکناری از مقامشان در ملاعام فلک میکردند ، شاهد دیگری است بر الینکه نه تنها هیچ اشرافیت و شهروندی وجود نداشته بلکه هیچ گونه چارچوب قانونی و اصول سنتی در میان نبوده است . قضاوت اینکه از این امنیت چه ترواش کند با خود خواننده است . اما فراموش نشود که این امنیت برخاسته از متن فرهنگ جامعه ایران است و اگربد است و مشئوم و اگر مقصری دارد ، خود جامعه ایرانی است ... شاردن می نویسد : ایرانیان خیلی علاقه به دلالی دارند و دوست می دارند که کالا را بخرند و استفاده ایی گرفته بفروشند . از جمله عللی که برای فساد اجتماعی اورده اند ، یکی نیز این بود که ایرانیان که از غارت و چپاول کردن روزگار سپری کرده بودند ، در زمان قدرت گرفتن بی میل به رفتن به گرجستان نبودند . به دلیل اینکه مردم در آنجا مسیحی بودند ، و به عنوان کافر به سلطان صفوی این جواز داده میشد که به اموال و زنان و دختران آنها تجاوز کنند . در زمان صفوی ، ایرانیان مکرر به گرجستان لشکر کشیدند و صدها هزار اسیر از زن و دختر و پسر آن مردم را به ایران آوردند و فروختند . که این تعداد افراد به نوبه خود در وضع فساد شهرها بی تاثیر نبوده اند .

برگرفته شده از کتاب جامعه شناسی نخبه کشی نوشته علی رضا قلی

خامنه ایی : امام می‌فرمود که اگر از ما تعریف کردند، بدانیم که خیانتکاریم

یکی از مواضع آیت الله خمینی که مورد تایید کشورهای غربی بود ، قطعنامه پانصد و نود هشت بود . غربی ها مشخصا از این قطعنامه حمایت میکردند ، و اقای خمینی هم مدام در شعارهایشان تاکید میکردند که این جنگ اگر بیست سال هم طول بکشد ما ایستاده ایم ! چگونه است که خود حضرت امام میتوانند مواضعی دشمن شاد کن داشته باشند ، میتوانند تصمیماتی را بگیرند که مورد تایید کشورهای غربی است ، اما منتقدان ایشان نمیتوانند ؟ آیا به استناد همین سخن که اگر از ما تعریف کردند بدانیم خیانتکاریم ، نمی شود گفت که خود آیت الله خمینی خیانتکار بوده است ، چرا که پذیرش قطعنامه باعث خوشحالی کشورهای غربی شد ؟ در زمانه خودمان ، آیا آزاد سازی گروگانهای انگلیسی آنهم با کت و شلوار و تشریفات بسیار ، باعث خوشحالی سران انگلیس نشد ؟ آیا تونی بلر از این مواضع حکومت اسلامی تشکر نکرد ؟ آیا احمدی نژاد به کشور خیانت کرد ؟ مثالهای زیادی از تناقضات رفتاری حاکمیت میشود ارجاع داد که مشخصا باعث خوشحالی کشورهای غربی شده است . اما همواره آنها منتقدان را به خیانت محکوم میکنند و در مورد رفتارهای متناقض خود پاسخگو نیستند .

اسلامی که با قصاص و حجاب اجباری مخالف است اسلام آمریکایی است

سید علی خامنه ایی امروز در باب مقایسه اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکایی ارجاعاتی به سخنان اقای خمینی دادند که از این سخنان اینگونه برداشت میشود که هر کس طرفدار اسلامی بدون جبر ، بدون خشونت ، و به قول آقای موسوی طرفدار اسلام رحمانی باشد ، این اسلام آمریکایی است . فکر میکنم ایشان داشتند پاسخی به سخنان اخیر خانم رهنورد و اقای موسوی میدادند که از اسلام رحمانی دفاع میکردند . البته بسیاری بر این عقیده هستند که اسلام همینی است که حاکمیت اعمال میکند و علی خامنه ایی نیز امروز قصد داشت با ارجاعات مکرر این ادعا را ثابت کند که برای دفاع از اسلام نمی بایست برخی احکام آن مثل قصاص و حجاب اجباری را کمرنگ کرد . در واقع ایشان توضیح دادند که برای خوشایند منتقدان اسلام نمی بایست برخی احکام قرآن که با حقوق بشر در تناقض است را حذف یا کمرنگ کرد . علی خامنه ایی در ادامه توضیح داد که برخی شخصیتها که در بدو ورود ایت الله خمینی از پاریس به تهران همراه ایشان بودند بعدها اعدام یا زندان شدند . و با این ارجاعات سعی کردند اثبات کنند که بنیانگذار جمهوری اسلامی طرفدار تفسیری خشن از اسلام بوده اند و با این ارجاعات مکرر مشخص است که منظور ایشان سران جنبش سبز هستند که هم از خط امام صحبت میکنند و هم از اسلام ، ولی تفسیری میانه و مسالمت آمیز از احکام اسلام دارند . علی خامنه ایی با امریکایی خواندن چنین اسلامی سعی کرد با زیرکی یک بار دیگر سران جنبش سبز و برخی حامیان آنها که تفاسیری متفاوت از اسلام را ارائه میدهند به بیگانگان متصل کند . علی خامنه ایی همچنین توضیح داد که ایت الله خمینی با هیچکس دشمنی شخصی نداشت و صرفا دشمنی ایشان با برخی گروهها و افراد به دلیل دشمنی آنها با خدا و اسلام بوده است . از همین روی اقای خامنه ایی سعی کردند بگویند که دشمنی ایشان نیز با برخی گروهها یک دشمنی شخصی نیست و بیشتر یک دشمنی مکتبی است در واقع چون مخالفان ایشان از صراط مستقیم مکتب اسلام منحرف شده اند ، ایشان نیز با آنها دشمن است . ظاهرا علی خامنه ایی به دنبال ارجاعات تاریخی و احکامی میگردد که با توسل به آن بتواند رهبران جنبش سبز را مجازات کند و سپس عمل خود را یک عمل اسلامی و در خط امام نشان بدهد . و در نهایت بگوید دشمنی شخصی در کار نبوده و مجازات سران جنبش و طرفداران آن یک حرکت مکتبی و مبتنی بر احکام و مبانی شرع و اسلام بوده است .

خودتان بیایید اعدام و زندان شوید !

سید علی خامنه ایی در سخنرانی امروز به مناسبت درگذشت آقای خمینی ، به نقل از وصیت ایشان فرمودند : کسانی که معاند انقلاب و نظام هستند ، و از کشور گریخته اند ، خودشان به کشور بازگردند ، اعدام و یا زندان شوند ، تا از عذاب الهی رهایی پیدا کنند ! « از ایرانیان خارج کشور درخواست میشود به وصیت امام راحل لبیک گفته و هر چه سریع تر در جهت اعدام و زندان شدن به کشور باز گردند ، باشد که مورد لطف و عنایت پروردگار قرار گیرند »