donderdag 30 september 2010

زن ، جنس دوم ، سیمون دوبووار

فقط در عشق است که زن میتواند اروتیسم و نارسیسم خود را با هم آشتی دهد ؛ ... به نظر زن چنین میرسد که هم آغوشی ها ، پیکرش را پژمرده و آلوده می کنند و یا سبب به پستی گراییدن روحش میشوند . از این رو است که بعضی از زنها سرد مزاجی را بر میگزینند و می پندارند که به این ترتیب کمال و دست نخوردگی « من برتر » شان را حفظ میکنند . زنهای دیگری شهوتهای حیوانی و احساس های متعالی را از هم جدا میکنند ... برای بسیاری از زنها ، سقوط در دنیای حیوانی ، شرط رسیدن به اورگاسم است . آنها در عشق جسمانی ، نوعی گرایش به پستی که با احساس های ناشی از ارزش و محبت نمیتواند آشتی پذیر باشد ، می بینند . اما از نظر زنهای دیگر ، به عکس ، ارزش محبت و تحسین مرد ، این پستی را منسوخ می کند . این زنها رضایت نمیدهند خود را در اختیار مردی بگذارند ، مگر اینکه خود را عمیقا محبوب او بپندارند ؛ زن باید خیلی وقیح ، بی اعتنا یا مغرور باشد که روابط جسمانی را چون مبادله لذتی که هر یک از دو طرف در آن نفع خود را می برند در نظر بگیرد . مرد به اندازه زن ، و شاید هم بیشتر ، در برابر کسی که از نظر جنسی قصد بهره برداری از او را دشاته باشد ، طیغان خود را آشکار میکند ، اما معمولا زن دارای این احساس است که طرف دیگر از او به مثابه وسیله ، سواستفاده میکند . خفت و خواری عملی را که زن چون شکست در نظر میگیرد ، فقط حس تحسین و ستایش به شور آمده میتواند جبران کند . دیدیم که رابطه جنسی ، از خود بیگانگی عمیقی از زن می طلبد ، زن در بی حالی انفعالی فرو میرود ، چشم ها بسته ، گمنام ، گمگشته ، احساس میکند که با دست امواج بند میشود ، در توفانی شدید فرو می غلتد ، در شب و تاریکی مدفون شده است ... زن میکوشد که با چشمهای معشوق ببیند ، کتابهایی را میخواند که مردش میخواند ، تابلوها و موسیقی هایی را ترجیح میدهد که مردش می پسندد ، فقط به منظره هایی که همراه با مردش می بیند علاقه پیدا میکند ، به اندیشه هایی که از طریق مردش به او برسد توجه دارد ف دوستی ها ، صمیمیت ها و عقیده های او را می پذیرد ، هنگامی که از خود سوال میکند ، می کوشد جواب مردش را بشنود ، ... مرکز جهان نه جایی که خودش در آن قرار گرفته ، بلکه جایی است که محبوبش حضور دارد ، تمام راهها از خانه مردش شروع میشوند و در همان جا نیز پایان می پذیرند ... برایش مهم نیست که مقام دوم را داشته باشد ، به قدری که دوست داشته باشد ، به قدری که مورد علاقه باشد و برای مرد محبوب ضروری باشد ف خود را به طور کامل توجیه شده می یابد ؛ از آرامش و سعادت لذت می برد .

گزیده های کوتاه ، از کتاب جنس دوم ، نوشته سیمون دوبووار

zondag 26 september 2010

پرسشگری در خارج و پاسخگویی از داخل

برخی از منتقدان آقای موسوی و اصلاح طلبان ، سوالات بسیار حساسی را در مورد فجایع دهه شصت مطرح میکنند . مطمئنا منتقدان آگاه هستند که پاسخ به چنین سوالهای حساسی در یک خط و یک صفحه میسر نیست . تاریخچه دهه شصت و تمامی وقایع تلخ آن نیازمند بررسی عمیق دارد که در شرایط فعلی که فضای سیاسی به نوعی نظامی شده است ، عملا امکان هیچ گونه بررسی مستند و دقیق و بی طرفی نیست . اخیرا آقای نیک آهنگ مصاحبه ایی را با خانم زهرا رهنورد منتشر کرده اند که در این مصاحبه پس از ارائه پرسشهای انتقادی در مورد آقای موسوی و وقایع دهه شصت ، خانم رهنورد با کنایه آقای نیک آهنگ را به ایران دعوت میکنند . در واقع خانم رهنورد میگویند : شما به ایران تشریف بیاورید و سوالتان را از درون مرزهای ایران در باب موضوعات دهه شصت بپرسید . اگر شما توانایی پرسش در داخل مرزهای ایران را در این امور داشتید ، مطمئن باشید که ما نیز توان پاسخگویی را خواهیم داشت . این سوال و جواب واقعا در شرایط نابرابر انجام میشود . یک طرف قضیه در داخل مرزها مشخصا زیر ذره بین حکومت است ، و برای هر کلمه حرفی که میزند می بایست هزینه بپردازد ، و چه بسا هزینه هایی که می پردازند و عنوان نمیکنند . مثل دستگیر شدن برادرشان که تا مدتی در مورد آن صحبت نکردند . ولی طرف دیگر در امنیت خاطر و بدون نگرانی از عواقب پرسش ، به دنبال پاسخگویی می گردد . در اینکه تمامی کسانی که در دهه شصت به نوعی پست و مقامی داشته اند ، می بایست مورد پرسش قرار بگیرند تا تمامی زوایای آن وقایع مشخص شود شکی نیست . اما در شرایط فعلی ، اصلی ترین کسانی که در فجایع دهه شصت دست داشته اند ، هنوز در قدرت هستند ، و به هیچ وجه پاسخگو نیستند . بنابراین هیچ پرسنده ایی هم به سراغ آنها نمیرود . ولی طرف دیگر که در حال مبارزه با اقتدارگریان است ، و اگر در گذشته نقشی هم داشته فعلا در حال مبارزه با یک حکومت طالبانی است ، مدام مورد بازخواست و پرسش قرار میگیرد . آنها هم در شرایط فعلی که می بایست مراقب تک تک کلماتی که میگویند باشند ، تا از یک طرف سوالات را بی پاسخ نگذارند ، و از یک طرف حرفهایشان باعث هزینه برای جنبش و خصوصا کسانی که در زندان هستند و تحت فشار هستند نداشته باشد . مطمئنا منتقدان از شرایط بسیار بسته سیاسی کشور باخبر هستند . و مطمئنا آگاه هستند که از داخل ایران شکستن خطوط قرمز بسیار دشوار است . چرا که شکستن هر خط قرمزی نیاز به هزینه دارد و گاه این هزینه یعنی حذف کلی یک اعتراض ، چنانکه آقایان رجوی با هواداران بسیار وآقای بنی صدر با یازده میلیون رای ، در همان دهه شصت ، در هیبت اپوزیسون تند رو در مقابل آقای خمینی قد علم کردند . ولی حقیقتا شاخ هر دو آنها شکسته شد . و نتیجه تند روی آنها در اعتراضات ، چیزی به جز فرار از کشور ، و رها کردن طرفدارانشان در زندان نشد . بنابراین تند روی رهبران جنبش سبز ، چه سودی میتواند داشته باشد ؟ آنهم در شرایطی که زور حکومت بر معترضان چربیده است ، و با ماشین سرکوب توانستنه اند اعتراضات را از سطح خیابانها جمع کنند ، و اساسا توازن قوا برقرار نیست . و سوال اصلی این است : منتقدان با توجه به اینکه از قبل میدانند امکان پاسخگویی به سوالات بسیار حساس در شرایط فعلی و آنهم از داخل خاک ایران ، مورد تصور نیست ، پس به چه دلیل بر آن پافشاری میکنند ؟ برخی از آنها خیلی زود ارجاع به وقایع سال پنجاه و هفت میدهند و میگویند چه بسا این تجربه دوباره تکرار شود و از همین روی می بایست از همین حالا رهبران جنبش را تحت فشار قرار داد . اما این سوال پیش میاید که آیا وضعیت کنونی اعتراضات نشان از آن میدهد که حاکمیت در حال سقوط است !؟ و ممکن است انقلابی رخ دهد و این انقلاب توسط اصلاح طلبان مصادره شود !؟

woensdag 22 september 2010

مشروطه خواهان و اصلاح طلبان

این پست غیر ضروری را از آنجهت می نویسم چرا که تعداد سلطنت طلبان در سایت دنباله زیاد شده است . در چند روز اخیر فراخونی از طرف جنبش سبز منتشر شد که از معترضان دعوت شد برای حمایت از سران جنبش سبز ، بر پشت بامها الله اکبر بگویند و یا هر شعار ممکن دیگر که نشانی از حمایت سران جنبش و پویایی جنبش داشته باشد . در سایتهای دیگر این موضوع نه تنها مشکلی به وجود نیاورد که از طرف اغلب کاربران مورد استقبال قرار گرفت ، و در نهایت وقتی مردم اعتراض شبانه کردند باعث خوشحالی بسیاری از کاربران دنیای مجاز و طرفدران جنبش سبز شد . اما در دنباله برخی از کاربران که طرفدار سلطنت مشروطه بودند از این موضوع راضی نبودند ، خصوصا با الله اکبر گفتن مخالف بودند . دلیل مخالفت آنها این است که ممکن است همانند سال پنجاه و هفت ائتلاف با مذهبیان باعث قدرت گرفتن مجدد مذهبیان این بار به اسم اسلام رحمانی شود . و اگر ما الله اکبر بگوییم ، ممکن است توسط مذهبیان مصادره شود . در نگاه اول این موضوع منطقی به نظر میاید . قبلا خود من نیز لینکی فرستادم و در آن توضیح دادم که اسلام چه رحمانی و چه غیر رحمانی می بایست از حکومت جدا شود ، و حکومت می بایست نسبت به اعتقادات مذهبی و غیر مذهبی مردم بی طرف باشد . اما مواضع این مشروطه خواهان از چند جهت زیر سوال است . آنها میگویند اصلاح طلبان در زیر نقاب اعتراض به حاکمیت ، در واقع در پی تدوام نظام اسلامی هستند . این موضوع همواره میتواند ممکن باشد ، ولی مگر مشروطه خواهان نمیتوانند تحت پوشش سلطنت مشروطه ، دوباره یک سلطنت دیکتاتوری را بر ایران تحمیل کنند ؟ چرا اولی ممکن است و دومی ممکن نیست ؟ از طرفی این کاربران مدعی هستند که در سال پنجاه هفت ، گروههای غیر مذهبی برای سقوط « محمد رضا شاه » با یکدیگر ائتلاف کرده اند و اینبار نمی بایست دیگر ائتلاف کنند . این جا یک تناقض به وجود میاید . شما اگر طرفدار نظام سلطنتی هستید ، دیگر چرا بر علیه نظام سلطنتی محمد رضا شاه ، با نیروهای مذهبی ائتلاف کرده اید !؟ و اگر در سقوط رژیم سلطنتی نقشی نداشته اید ، پس چرا ادعای ائتلاف در سال پنجاه و هفت میکنید ؟ چطور ممکن است شما هم سلطنت طلب باشید ، هم به ضرر سلطنت با نیروهای مذهبی ائتلاف کرده باشید ؟ این یک تناقض بزرگ . دومین موضوع همان است که توضیح دادم ، الان اصلاح طلبان بر علیه حکومت مبارزه میکنند ، این مبارزه شبیه مبارزه مشروطه خواهان در زمان مظفر الدین شاه است . در آن زمان مشروطه خواهان قصد مهار قدرت ، و تشکیل مجلس ، و انتقال قدرت به پارلمان را داشتند . اصلاح طلبان امروزی نیز ، یکی از اهدافشان که مشخصا اقای موسوی اعلام کرده ، مشروط کردن قدرت حاکمه است . و همچنین برگزاری انتخابات آزاد و بدون گزینش شورای نگهبان است . شاید سلطنت طلبان فعلی بگویند ، که موسوی گذشته ایی سیاه دارد . زمانی نخست وزیر امام بوده است و مدام به امام راحل ارجاع میدهد . ولی سوال این است که مگر مشروطه خواهان امروزی به رضا خان و محمد رضا شاه مدام ارجاع نمیدهند ؟ این دو پادشاه سلسله پهلوی ، قوانین مشروطیت را زیر پا گذاشتند ، و خود از مخالفان مشروطیت بودند . به نوعی که روزنامه ها را بستند ، مجلس را تک حزبی کردند و در واقع صرفا یک مجلس نمایشی مثل الان شد و حتی مجلس فعلی تکثرش بیش از مجلس زمان شاه است . از طرفی باقی مانده این سلسله ، یعنی شاهزاده پهلوی نیز عقبه همان تفکر است . چطور موسوی که ارجاع به خمینی میدهد ، یک خطای نابخشودنی است . ولی پهلوی که ارجاع به پدر بزرگ و پدرش میدهد ، اشکالی ندارد ؟ اگر قرار باشد گذشته دیگران را رصد کنیم ، گذشته خانواده پهلوی نیز چندان پاک نیست که اگر پاک بود ، مردم دیوانه نبودند که بر علیه انها قیام کنند ، و آنها را از حکومت ساقط کنند . روحانیون حداقل تا زمان مصدق طرفدار سلطنت بودند ، و اصلا حرفی از نظام جمهوری به هر شکل آن نبود . و شاید اولین بار ، دکتر فاطمی ، دم از نظام جمهوری و نفی سلطنت زد که چندان هم ورد استقبال روحانیان قرار نگرفت . ولی رفتارهای محمد رضا شاه ، باعث شد که مردم آرام آرام به سمت روحانیان جذب شوند ، و در نهایت باعث سقوط محمد رضا شاه پس از سی و پنج سال سلطنت شوند .

سوال دیگری که دارم اگر اینها مشروطه خواه هستند ، می بایست با سران مبارز مشروطه ارجاع دهند ، کسانی که برای انقلاب مشروطه مبارزه کردند ، مثل ستار خان و باقر خان . ولی مشروطه خواهان امروزی بیشترین ارجاع را به کسانی میدهند که خود از مخالفان مشروطیت بوده اند . مثل رضا خان و فرزندش . و این نشان میدهد که اینها تحت پوشش مشروطه خواهی ، به دنبال تحمیل کردن یک نظام سلطنتی دیکتاتوری دیگر ، شبیه رضا خان و پسرش هستند . دفاع متعصبانه این کاربران از خانواده پهلوی نشان میدهد ، که عشق و علاقه اینها به خانواده پهلوی بسی بیشتر از مبانی سلطنت مشروطه است . اینها از مشروطه که یک مدل دمکرات و همچنین ناسیونالیستی است ، به عنوان نقابی در جهت بازگرداندن خانواده پهلوی به قدرت استفاده میکنند . این خانواده هرگز مشروطه خواه نبوده است ، و از زمانی که از قدرت کنار گذاشته شده اند ، راه دیگری نداشته اند مگر اینکه از آزادی و دمکراسی و سلطنت مشروطه بگویند . بهانه شان این است که تاریخ ایران شاهنشاهی است و تا ابد نیز می بایست شاهنشاهی بماند . و شاه سمبل اتحاد اقوام مختلف در کشور است . اصولا هر کسی از قدرت کنار میرود ، از این حرفهای دهن شیرین کن میزند . ناگهان دمکرات میشود ، و ناگهان به دنبال آزادیهای سیاسی و مدنی می گردد . مگر آقای خمینی ، در پاریس نگفت ، جمهوری که ما میخواهیم چیزی مثل همین فرانسه است ؟ حالا هم طرفداران سلطنت مشروطه میگویند ، نظامی که ما میخواهیم ، شبیه برخی کشورهای اروپائی مثل هلند و بلژیک است . که شاه چندان قدرتی ندارد . و صرفا یک سمبل است . و از طرفی در این کشورها هم دمکراسی وجود دارد و هم آزادی . حالا بگذریم که برخی از این کشورها مثل خود بلژِک ، فقط صد و پنجاه سال است که تاسیس شده و اصلا تاریخ ندارد که بخواهد پادشاهی به عنوان سمبل داشته باشد . بگذریم که یکی از چالش های مردم این کشور این است که اصلا چرا ما می بایست چنین سمبل گران قیمتی داشته باشیم ؟ مالیات بدهیم تا خاندان سلطنتی خرج کنند ! بدون اینکه سودی برای مملکت داشته باشند .

در نهایت ، اگر قرار است فریب اصلاح طلبان را نخوریم و از آنها بترسیم ، هیچ تضمینی نیست که طرفداران مشروطیت ، ادمهای صادقی باشند و تحت شعار مشروطه خواهی ،یکبار دیگر مملکت را به سمت دیکتاتوری دو هزار و پانصد ساله ببرند . اگر اصلاح طلبان تضمین ندارند ، شما نیز تضمین ندارید . ولی تفاوت در این است که اصلاح طلبان از داخل ایران مبارزه میکنند ، و شما در خارج از کشور و در امنیت کامل صرفا به شکل حرفی با حکومت مخالفت میکنید .

maandag 20 september 2010

الله اکبر ، قاتله رهبر ؛ کوشش بیهوده به از خفتگی

دوست میدارد یار این آشفتگی ، کوشش بیهوده به از خفتگی . یک غیر مذهبی هستم ، صد در صد غیر مذهبی هستم . اما الله اکبر شبانه یک فریاد معترضانه است . خیلی از مذهبی ها نماز میخوانند اما حتی معنی آن را نمیدانند ، ولی همینقدر که میدانند دارند نیایش معبودشان را میکنند برایشان قابل قبول است . ما غیر مذهبی ها ، معنی الله اکبر را میدانیم ، اما از طرفی این آگاهی را داریم که این کلمات برای اعتراض به یک حکومت دینی است ، هرچند که ظاهری متناقض دارد ، اما این تناقض بیشتر از آنکه به ضرر ما باشد به ضرر حکومت دینی است . الله اکبر در فرهنگ اسلامی و خصوصا در کشور ما تبدیل به یک فرهنگ اعتراضی شده است . و بسیار به جا است که از این فرهنگ به نفع جنبش آزادیخواه استفاده کنیم . ما خواهان حکومتی غیر دینی هستیم ، و نه حکومتی ضد دینی . بنابراین از برخی ظرفیتهای دینی میتوان به نفع جنبش اعتراضی استفاده کرد . هدف همه ما رسیدن به آزادی و مردمسالاری است ، رسیدن به یک فرهنگ متکثر است ، فرهنگی که عقاید مختلف و قومیتهای مختلف با حقوق برابر در کنار یکدیگر زندگی کنند . در هر کدام از این فرهنگهای مختلف ظرفیتهایی برای اعتراض به حکومت استبدادی فعلی است . ما می بایست این انرژیها را متمرکز کنیم تا قدرت بگیرد . فردا دیر است ، به قولی : عمر من شد فدیه فردای من ، وای از این فردای ناپیدای من . سعی بیهوده بهتر از سکون است . نتیجه سکوت چیزی به جز سرکوب و نابودی کشور نیست . سعی ما هرچند که به نظر بیهوده بیاید ، اما باز میتواند راه گشا باشد . برای مبارزه به یکدیگر انگیزه بدهیم ، ما نیاز نداریم صدها دلیل برای یکدیگر بیاوریم تا متوجه شویم این حاکمیت مستبد و سرکوبگر است . حتی خیلی از آدمهای درون حکومت نیز دیگر به این موضوع پی برده اند . چیزی که این جنبش نیاز دارد ، تشویق و ایجاد انگیزه است . به قول کتاب شاهزاده کوچولو ، ایجاد علاقه است . علاقه به هدف بزرگی که منافعش برای تک تک شهروندان ایرانی است . ما معترضین اختلافات زیادی داریم . اما اگر نگاهی به تاریخ معاصر بیندازیم ، می بینیم که حتی گاه دشمنان نیز برای رسیدن به هدفی برتر با یکدیگر متفق القول شده اند . اختلاف کمونیستها با غرب ، شبیه اختلاف مذهبیان با غیر مذهبیان است . اما آنها دشمن مشترکی به نام آلمان نازی داشتند . به توافق رسیدند که بر علیه این دشمن مشترک و خطرناک مبارزه کنند . اختلافهای عمیق خود را داشتند ، اما میدانستند که نازی ها نه از تاک نشان میگذارند نه از تاک نشان . ما نیز می بایست از این تجربیات استفاده کنیم . اختلافات درونی معترضین ، بیشتر از دشمنی کمونیستها با غربی ها نیست ، از طرفی آنها چندین کشور بیگانه بودند که بر سر اهداف مشترک به توافق رسیدند ، اما ما همه شهروند یک کشور هستیم و بسی آسان تر میتوانیم با یکدیگر کنار بیاییم . اختلافات ما ممکن است تا سالها و حتی قرنها باقی بماند ، ولی ما میخواهیم سرکوب نباشد ، آزادی بیان باشد ، ازادیهای سیاسی و اجتماعی باشد ، ازادی مطبوعات باشد ، و اصلا ما بتوانیم بدون ترس و اضطراب از اختلافهایمان بگوییم . این هدف مشترکی است که می بایست برای آن مبارزه کرده و میبایست به یکدیگر انگیزه داد .

zondag 19 september 2010

علویه خانم : نه صیغه میشم نه عقدی ، جنده میشم و نقدی

گزیده هایی از کتاب علویه خانم نوشته صادق هدایت : حالا امامزاده ایی که خودمون درس کردیم داره کمرمون میزنه ...اگر میل کون دادن نداری ، چرا گرد بیغوله میگردی ! ... ذلیل شده تو رفتی واسه من انگشت تو شیر زدی ، کسیکه به ما نریده بود غلاغ کون دریده بود ! ... برو برو ! در کونت رو چفت کن ! مرتیکه الدنگ پف یوز یه تیکه اخ و تف به کلاهش چسبونده مردوم رو می چاپه ! ... گمون میکنه ازش میترسم ؛ چس رفته گوز آمده ، حاکم دهن دوز آمده ... نکنه تو هم مزاجت شیر خشتی باشه که پشتی این ذلیل مرده رو میکنی ؟ ... آهای ! سید جد کمر زده تو مرو ندیدی ؟ رفتی با این زنیکه هزار کیره رو هم ریختی ، به من نارو و بهتون میزنی ، اسناد دروغ به من می بندی ... برو سنگ بنداز بغلت باز بشه ، تو حالا هنوز میباس بری رو پشت بون بازار قاپ بازی کنی ... کی میگه مرده نمیگوزه ! دسست سپرده ، ذلیل شده زرده به کون نکشیده ، حالا رو به من براق میشی ؟ ... زنیکه پتیاره سیلانی ! به من بهتون ناحق میزنی ؟ گناه زوار امام رضا رو میشوری ؟ جهوده هر چه تو توبره خودشه به خیالش تو توبره همه هس ، خودت دلت می شنگه فاسق جفت و طاق میگیر ، هر قلتشنی رو رو خودت میکشی ... من پستون به کونش میکنم ، چاک دهنشو جر میدم که به من افترای ناحق بزنه ... نه صیغه میشم نه عقدی ، جنده میشم و نقدی ... فاسق هر چار واداری میشی ، دروغی میگی صیغه اش هستم ... از دهن سگ دنیا نجس نمیشه ... به همون جد مطهرم ، زینت و طلعت جفتشون رو به روم پرپر بزنن ، سییاشونو سرم بکنم ، اگه من به کرم علی راه داشته باشم ... آبکش به کفگیر میگه هفت سولاخ داری ... زنیکه لوند پتیاره پاردم سابیده ! نذار دهنم باز بشه ، همینجا هتک و هوتکت رو جر میدم ... هری گورت رو گم کن برو ! به گربه گفتن گهت درمونه روش خاک ریخت ! برو گم شو دیگه روت رو نمیخوام ببینم ، یه دیزییه از کار در امده هم پشت سرت زمین میزنم ، جنده خایه دار ! تو لایق اینی که بری بغل صاب سلطان بخوابی . گه پنجه باشی به قبر پدرت ... خوشم باشه ! به مرده که رو میدن به کنفش میرینه ، داخل آدم ! تا جون از کونت در ره ، زنیکه هزار کیره ، میخواستم بدونم فوضول و قابضم کییه . تو رو سنه نه ؟ ... آتیش به ریشه عمرتون بگیره ، پس حالا معلوم شد تو نمیخواستی یه سید زمین مونده رو برا ثواب بییاری زییارت ، میخواستی آب کمرت رو تو دل زوار امام رضا خالی کنی ... لال از دنیا نری یه صلوات بلند بفرس .

zaterdag 18 september 2010

امام خمینی : اینطور نباشد که ؛ لینکهای ما در بالاترین داغ نشود

اینطور نباشد که ، در خیابانها شعارهایی بر علیه تقلب بدهیم ، ولی در بالاترین با تقلب لینکهایمان را داغ کنیم . لاکن عده ایی شعار تقلب ممنوع میدهند اما در فرند فرید جمع میشوند و به لینکهای یکدیگر مثبت میدهند . اینطور نباشد که ؛ یک نفر ، کاریکاتوری از پیامبر اسلام صله الله علیه و اله و عایشه بفرستد ، و دویست رای بیاورد . لاکن ما فیلم بله برون آنها را لینک کنیم و ده رای هم نیاورد . ما لینکهای جنبش سبزی فرستادیم و داغ نشد . لینکهای نه غزه ، نه لبنان ، فرستادیم و داغ نشد . از دستغیب حمایت کردیم و داغ نشد . از آقای هاوکینگ دفاع کردیم و داغ نشد . از فجایع دهه شصت گفتیم و داغ نشد . از محبت و عرفان گفتیم و داغ نشد . از امام زمان گفتیم و داغ نشد . از کتاب ولایت فقیه گفتیم و حتی انتقاد کردیم و داغ نشد . خونمان به جوش آمد و تیتر زدیم که خامنه ایی خر است ، ولی باز هم داغ نشد . از محمد نوری زاد دفاع کردیم و داغ نشد . به هتک حرمت شهروندان ایرانی اعتراض کردیم و داغ نشد . از مظلومیت ندا آقا سلطان گفتیم و داغ نشد . گفتیم از رهبران جنبش سبز میباست حمایت کرد و داغ نشد . به هیکل روزنامه کیهان فضولات زدیم و داغ نشد . اینطور نباشد که ؛ لینکهای ما در بالاترین داغ نشود .

سیل در پاکستان ، نزولات الهی بود یا یک بلای طبیعی ؟

در پاکستان سیلی آمد و هشت میلیون بی خانمان شدند . مزارع بسیار نابود شد ، انسانهایی کشته شدند ، و گرسنگی بیداد میکند . آیا بارش باران ، را به عنوان نزولات الهی می بایست محاسبه کرد ، یا به عنوان یک اتفاق طبیعی ؟ مسلمانان برخوردی دو گانه دارند . اگر بارش باران باعث رونق کشاورزی و اقتصاد شود از آن به عنوان نزولات الهی یاد میکنند . اما اگر به شکل بلا بر سر مردم نازل شود و خسارتهای میلیاردی به همراه آورد در حد یک حادثه غیر مترقبه از آن یاد میکنند ، و حتی ستادی به همین نام هم درست میکنند . این تناقض از کجا میاید ؟ ابتدا می پردازیم به موضوع باران ، در نهج البلاغه ، و اینکه مسلمانان باور دارند با دعا کردن ، باران می بارد ، و یا خشکسالی ثمره گناه بشر است .

نهج البلاغه خطبه 115 : هنگامى بيرون آمده‏ايم كه خشكسالى پى در پى به ما هجوم آورده،و ابرهاى به‏ظاهر پر باران از ما پشت كرده‏اند تو مايه اميد هر بيچاره و حل كننده‏ى مشكلات هر طلب كننده،در اين هنگام كه ياس و نوميدى بر مردم چيره شده،وابرها از باريدن باز داشته شد،و حيوانات بيابانى رو به هلاكت گذارنده‏اند،تو را مى‏خوانيم‏و تقاضا داريم كه ما را به اعمالمان مؤاخذه نكنى!و ما را به گناهانمان مگيرى،رحمتت‏را بوسيله ابرهاى پر باران،و بهاران پر گياه،و گياهان سر سبز و پر طراوت،بر ما گسترده‏دار!،باران دانه درشت‏خود را آنچنان بر ما ببار كه زمينهاى مرده زنده شوند،و آنچه ازدست رفته است‏بازگردد.
نهج البلاغه خطبه 115

به راستی سیل در پاکستان که یک کشور مسلمان است از لحاظ دینی چه توجیهی دارد ؟ لعنت خداست !؟ امتحان الهی است !؟ اگر چنین است پس چرا کشورهای به قولی مستکبر یا همان استکبار جهانی می بایست به پاکستان و مردمش کمک کنند ؟ وقت شعار دادن این کشورها مستکبر و ضد دین خوانده میشوند ، ولی وقت مصیبت همین مستکبرین با امکانات زیادی که دارند می بایست به مسلمانانی که معلوم نیست دارند امتحان پس میدهند ، یا مورد خشم پروردگار قرار گرفته اند کمک کنند

چرا مسلمانان هرگز این تناقضات را حل نمیکنند ؟ صرفا به شکل سرهم بندی شده ، یک سری باورهایی دارند و به خود زحمت نمیدهند اندکی بر روی آنچه باور دارند فکر کنند ؟

هر نوع تفکر و اندیشه ایی را هم وسوسه شیطانی و نفسانی ارزیابی میکنند ، و هر گونه نقدی را توهین به حساب میاورند .

أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْمَاء إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعَامُهُمْ وَأَنفُسُهُمْ أَفَلَا يُبْصِرُونَ ﴿۲۷﴾آيا ننگريسته‏اند كه ما باران را به سوى زمين باير مى‏رانيم و به وسيله آن كشته‏اى را برمى‏آوريم كه دامهايشان و خودشان از آن مى‏خورند مگر نمى‏بينند (۲۷)
سجده

vrijdag 17 september 2010

بیست سال به دین اسلام گرایش داشتم ، حالا ده سال است که پاک پاکم

در آمریکا یک شیوه ایی برای ترک اعتیاد به مواد مخدر مرسوم شد ، که البته الان در اغلب کشورهای دنیا از جمله ایران نیز این شیوه مرسوم شده است . در این شیوه کسانی که قصد ترک کردن دارند یا ترک کرده اند مدام در یک جا جمع میشوند ، و میگویند مثلا : من آقا یا خانم ایکس یا ایگرگ ، سی سال سن دارم ، و دو ماه است که پاک هستم . خلاصه معتادین یک جا جمع میشوند تا به هم در ترک اعتیاد کمک کنند . فکر کنم می بایست یک شیوه ابتکاری در ترک دین هم پیدا کرد . یه جای جمع شویم و بگوییم : من مولن روژ سی سال سن دارم ، حدود بیست سال به دین اسلام گرایش داشتم که الان ده سال است که پاکم !

عمر من بردی مرا آزاد کن

دیگری را غیر من داماد کن

donderdag 16 september 2010

محبت در عرفان و در اسلام

در این مختصر ارجاعات زیادی نمیخواهم بدهم . اما میخواهم تحلیلی کوتاه در مورد موضوع محبت در عرفان ایرانی ، و در اسلام ارائه بدهم . در قرآن محبت بیشتر نسبت به برادر دینی و پیرو اسلام سفارش شده است . اما حتی اگر پدر و مادر و برادر به اسلام گرایش نداشته باشند ، نمی بایست آنها را به دوستی گرفت و می بایست از آنها دوری کرد

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْكُفْرَ عَلَى الإِيمَانِ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۲۳﴾
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد اگر پدرانتان و برادرانتان كفر را بر ايمان ترجيح دهند [آنان را] به دوستى مگيريد و هر كس از ميان شما آنان را به دوستى گيرد آنان همان ستمكارانند (۲۳)
توبه

مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ

محمد [ص] پيامبر خداست و كسانى كه با اويند بر كافران سختگير [و] با همديگر مهربانند

فتح 29

همانطور که در ارجاعات می بینید ، در اسلام بیشتر محبتی عقیدتی ترویج شده است تا محبتی فرا ایدئولوژیک . از طرفی در اسلام سفارش شده است که با کفار سخت گیر باشند . در واقع برای جذب کفار به اسلام ، هرگز سفارش نمیشود که با آنها با محبت و عشق رفتار کنید بلکه در جای جای قرآن سفارش شده است که با آنها کارزار کنید .

اما در عرفان ما با موضعی کاملا متفاوت رو به رو هستیم . عرفا محبت را به عنوان دانشی معرفی میکنند که دلهای انسانها را به یکدیگر نزدیک میکند . در واقع محبتی که عرفا از آن صحبت میکنند چندان عقیدتی و ایدئولوژیک نیست و فرا مذهبی است . از طرفی محبت را همانند کیمیایی میدانند که حتی سخت ترین دشمن ها را دوست میکند و تلخها را شیرین .


از محبت تلخها شيرين شود
از محبت مسها زرين شود

از محبت دردها صافي شود
از محبت دردها شافي شود

از محبت مرده زنده مي‌كنند
از محبت شاه بنده مي‌كنند

اين محبت هم نتيجهء دانشست
كي گزافه بر چنين تختي نشست

مولوی

چنین شیوه مهرورزی که در عرفان امده است ، در اسلام ارجاع ندارد . مگر اینکه یک نفر به زور بخواهد از بطن اسلام چنین شیوه ایی را استخراج کند .

ارجاعات قرآنی و عرفانی بسیار بسیار زیاد هستند و در این مختصر نگنجند . کافی است کلمه محبت را در قرآن جستجو کنید ، و کلمه عشق و محبت را در کتب عرفانی نیز جستجو کنید . انقدر تفاوت زیاد است که قابل قیاس نیست .

اما عرفا این شیوه اجتماعی را که بر اساس عشق و محبت است از کجا آورده اند ؟ اغلب میگویند این عرفا اسلامی هستند ، اما چرا مواضعشان در قرآن ارجاعی ندارد ؟ مهمترین دغدغه عرفا ، عشق و محبت است و نزدیک کردن انسانها با یکدیگر و با معبود خودشان به واسطه عشق و محبت است . ولی اینها در قرآن ارجاعی ندارد ، پس چرا از لفظ عرفای اسلامی استفاده میکنند ؟ آیا ما با عرفانی اسلامی طرف هستیم ، یا با اسلامی کردن عرفان !؟ همان چیزی که امروز به آن میگویند ، اسلامی کردن علوم انسانی ! چرا که در فلسفه هم ما بیشتر با اسلامی کردن فلسفه طرف هستیم تا با فلسفه اسلامی . که البته این خود بحث جداگانه ایی است .

woensdag 15 september 2010

شیوه مناظره آقای محقق با هاوکینگ

محقق : سلام و علیکم

هاوکینگ : هالو

محقق : سلام کردن مستحب است ولی جوابش واجب است

هاوکینگ : هالو همان سلام خودتان است .

محقق : میخواهم یک راست بروم سر اصل مطلب ، چرا شما به پیامبر اسلام و کتاب قرآن که بیش از یک میلیارد مسلمان به آن اعتقاد دارند توهین کردید ؟

هاوکینگ : من به هیچ وجه در مورد پیامبر اسلام و قرآن صحبتی نکردم من یک فیزیکدان هستم

محقق : شما در کتاب جدیدتان که توسط سایتهای صهیونیستی و انگلیسی بسیار بر روی آن تبلیغ شده ، پیامبر اسلام را به دروغگویی متهم کرده اید ، و کتاب قرآن را یک کتاب غیر آسمانی ارزیابی کرده اید .

هاوکینگ : من فکر میکنم شما منو با یکی دیگه اشتباهی گرفتید ، من در کتابم اصلا در مورد الهیات و مسلمانان و پیامبرشون حتی یک کلمه حرف هم نزدم .

محقق : شما انگلیسی ها مکار هستید ، و همواره دشمنیات با اسلام و خدا به شکل مستقیم نیست

هاوکینگ : من فکر کردم شما آمده اید اینجا که به شکل علمی در مورد کتاب جدیدم مناظره کنید ، ولی اساسا شما یک چیز دیگر میگویید .

محقق : شما ابتدا می بایست به خاطر توهین به پیامبر اسلام و قرآن از مسلمانان معذرت خواهی کنید ، بعدا بحث علمی خواهیم کرد .

هاوکینگ : محقق جان ، چند بار بگم ، من اصلا در مورد مسلمانان حرفی نزدم که بخواهم معذرت خواهی کنم .

محقق : امام صادق می فرمایند ، دشمنان پیامبر و قرآن ساعتها وقت نمیگذراند که حقانیت پیامبر اسلام و قران را نفی کنند چرا که اساسا ناتوان از این کار هستند ، از همین روی ، نفی خدا را در دستور کار قرار میدهند . کسانی که توان علمی برای رد آیات قرآنی را ندارند ، سعی میکنند با نفی وجود خدا ، خیال خود را راحت کنند و دیگر وارد مباحث دینی نشوند . شما نیز از همین شیوه استفاده میکنید .

هاوکینگ : من امام صادق را نمی شناسم ، ایشان فیزیک دان بوده اند ؟

محقق : خیر ! ایشان از نوادگان پیامبر اسلام هستند ، که معصوم هستند . یعنی دروغ توی ذات مقدسشان نیست .

هاوکینگ : اما من در مورد فیزیک کتاب نوشته ام ، و در مورد مسائل دینی مسلمانان اساسا اطلاعات چندانی ندارم و قصدم از نوشتن این کتاب هم توهین به مسلمانان و باورهایشان نبوده است صرفا خواستم از دید علمی بگویم که برای خلقت جهان الزاما نیاز به وجود خدا نیست ، همین ، باور کنید .

محقق : ببین هاوکینگ جان ! فکر میکنی هالو گیر آوردی !؟ شما انگلیسی ها فکر میکنید هنوز خیلی زرنگ هستید . خب وقتی شما بخواهید ثابت کنید که خدا جهان را خلق نکرده یا نیازی به یک خالق برای خلقت جهان نیست ، یعنی پیامبر اسلام دروغ گفته است ، قرآن کتابی آسمانی نیست ، و ائمه ما که همگی از معصومین هستند ، دروغگویانی فرصت طلب بوده اند که مردم را فریب میدادند . آیا این حرکت شما توهین به مسلمانان و اعتقاداتشان نیست ؟ توهین که حتما نباید مستقیم باشد ، گاهی توهینها با چنان ظرافتی انجام میشود ، که مردم عام متوجه آن نمیشوند و علمای دینی که در این کار تخصص دارند و شامه قوی تری از عوام دارند ، چنین توهین های هدفمند و مهندسی شده ایی را کشف و افشا میکنند .

هاوکینگ : اگر با کتابم به طور ناخواسته باعث ناراحتی مسلمانان شده ام واقعا معذرت میخواهم . من در هنگام نوشتن کتاب اصلا به این موضوعات فکر نکرده بودم ! و ذهن من صرفا به دنبال یک مبحث علمی بود .

محقق : شما اولین متهتکی نیستید که خود را به کوچه علی چپ میزند . سلمان رشدی منفور هم مدعی بود که فقط یک رمان نوشته و قصدش توهین به اعتقادات کسی نبوده . ولی حضرت امام ، آن پیر فرزانه ، با شامه قوی که داشتند فهمیدند که این آقا مشخصا قصدش توهین به اسلام و پیامبر بوده است .

هاوکینگ : حرفهای شما به نظر خیلی منطقی میاد ، اما من چطور میتوانم در مورد مبدا جهان بحث علمی کنم بدون آنکه به اعتقادات شما توهین شود ؟

محقق : شما تاکنون کتاب قرآن و کتب احادیث پیامبر اسلام و ائمه اطهار را خوانده اید ؟

هاوکینگ : متاسفانه نه ، چون من یک روحانی نیستم ، بلکه یک فیزیک دان هستم .

محقق : برای خواندن این کتب حتما لازم نیست که شما یک روحانی باشد . با اینکه من فکر میکنم کتاب شما و ادعای شما ، یک حرکت از پیش تعیین شده توسط صهیونیستها و استکبار جهانی است . اما فرض را بر این میگذارم که شما با خواندن کتب ضاله فیزیک ، به اشتباه افتاده اید . و اگر کتب اسلامی خصوصا قرآن را مطالعه کنید ، آنوقت حرفهای خود را پس خواهید گرفت .

هاوکینگ : بله حق با شماست . ای کاش شما را یکی دو سال زودتر دیده بودم . چون خیلی منطقی صحبت میکنید .

محقق : خوشبختانه درهای توبه بر بندگان خدا همیشه باز است . اما یک چیز دیگر را بگویم ، در قران امده است که فقط پاکان حق دارند به این کتاب دست بزنند ، و ادمهای ناپاک نمی بایست به این کتاب دست بزنند . از آنجایی که شما فعلا از نظر اسلام کافر هستید و کافر هم نجس است . بهتر است اول شهادتین را بخوانید ، و بعد شروع به خواندن قرآن کنید . یادتان باشد بدون گفتن شهادتین ، در دست گرفتن کتاب قران ، به نوعی توهین به مسلمانان است .

هاوکینگ : شما آنقدر مستدل و روان صحبت میکنید که من واقعا زبانم بند آمده است ، به روی چشم ، اول شهادتین میخوانم ، بعد قرآن میخوانم ، بعد کتب پیامبران و ائمه اطهار را میخوانم ، بعد در مورد کتابی که نوشتم تجدید نظر میکنم .

محقق : نه نشد ، شاید عمر شما کفاف ندهد که این همه کتاب بخوانید ، و بعد در مورد کتاب ضاله ایی که نوشتید تجدید نظر کنید . شما ابتدا برای طرفدارانتان اعلام کنید که در مورد کتابی که منتشر کردید دچار شبهه و تردید شده اید ، و شما به احتمال زیاد در آینده در مورد نظرایاتتان تجدید نظر میکنید .

هاوکینگ : درسته ، خصوصا که من بیمار هم هستم و نمیدونم اساسا فردا زنده هستم یا خیر . اصلا میخواهید بگم این کتاب رو فعلا جمع آوری کنند ، تا من تحقیقات اسلامی خودم رو به پایان برسانم .

محقق : بله این کار کاملا به صلاح شماست . چرا که با اینکار احتمالا بسیاری از مسلمانان غیور که قصد کشتن شما را دارند از این فکرشان صرفنظر میکنند .

هاوکینگ : مگر کسی قصد جان مرا کرده است ؟

محقق : راستش تا این لحظه که فتوائی در این مورد خاص در کار نبوده است . ولی مسلمانان خود را مکلف میدانند که اگر کسی به اعتقاداتشان توهین کرد ، به نوعی نجاتش دهند .

هاوکینگ : اقای محقق واقعا نمیدانم با چه زبانی از شما تشکر کنم . حیف که قدرت تکلم ندارم . امروز شما هم مرا متوجه جهالت عمیقم کردید با اینکه فکر میکردم یک دانشمند هستم . از طرفی جان مرا هم نجات دادید . و واقعا نمیدانم این همه لطف را چگونه جبران کنم .

محقق : خواهش میکنم ، من و ما فقط سبب هستیم ، کار اصلی را خدا انجام میدهد . رحمت خدا و دین مبین اسلام بیکران است . و خود شما هم همین الان به این نتیجه رسیدید که امروز هم جانتان نجات پیدا کرد ، هم با عنایت پروردگار متوجه شدید که اساسا در جهل مرکب به سر می برید .

در این لحظه هاوکینگ دچار شور حسینی میشود و گریه اش میگیرد . و برادر محقق نیش خود را به علامت پیروزی در مناظره با یک دانشمند فیزیک تا بناگوش باز میکند